نورانورا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
هلیاهلیا، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

گل های کوچولوی من

پاهای خوشمزه

شیرینم ، هر روز که میگذره بیشتر تو دل بابا و مامان جا باز می کنی مخصوصا وقتایی که کارای جدیدی یاد می گیری ،وقتایی که غلت می زنی یا با خودت حرف می زنی یا با تعجب چیزای جدید رو وارسی می کنی و بعضی وقتا هم زیادی متعجب می شی و یهو جیغ می کشی و می خندی مثل وقتایی که برات داستان و شعر می خونم یا فیلم و عکس هایی که ازت گرفتم برات میذارم و ... و یکی از با مزه ترین کارایی که جدیدا یاد گرفتی خوردن انگشتای پاهاته .مادر به فدای اون انگشتای فینگیلیت بره.... ...
22 دی 1392

اولین برف زمستانی

نفس مامان ،بالاخره طلسم واکسن چهارماهگی با 13 روز تاخیر شکسته شد.(دو روز پیش) بعد از واکسن خیلی بیحال بودی که سرماخوردگی هم مزید بر علت شده بود و مرتب دمای بدنت بالا می رفت خدارو شکر امروز خیلی حالت بهتر شده و تب هم نداری. تو این مدت کلی غصه خوردم که گلم حال ندار بودی و خوب هم شیر نمیخوردی (البته مدتیه خیلی بازیگوش شدی)مجبور شدم غذای کمکی رو زودتر از دستور پزشک شروع کنم. راستی عشقم بعد از چند سال (فکر کنم 3 سال)اصفهان برف اومد و مامان که عاشق برفه کلی خوشحال و ذوق زده شد و این اولین بارش برف زندگی گل نازم بود... اینم یه عکس از حیاط برفی خونمون...   ...
17 دی 1392

4 ماهگی نازدار خانوم

نازدار مامان، (خاله فاطمه هم یاد گرفته هر وقت می خواد سراغتو بگیره میگه : نازدار خانوم چطوره؟!!) 2 دی ،4 ماهت کامل شد و وارد 5 ماهگی شدی که مصادف شد با اربعین حسینی و نمیشد واکسن دختر گلمو بزنم. منو بابایی گل نازمونو بردیم حمام که عکساشو در ادامه میذارم . دیروز هم نشد بریم  برای زدن واکسن تا امروز ، مسئول واکسیناسیون گفت : چرا دیر مراجعه کردین برای واکسن؟!!!منم گفتم سرما خورده بودی ، بعد گفت خب برو پزشک یه بررسی کنه بعد واکسن بزنم که متاسفانه گفتن: تب داری و خدای ناکرده ممکنه تشنج کنی بهتره واکسنو شنبه بزنیم و برگشتیم خونه،دورت بگردم گل نازم که مریض شدی... راستی وزن گل نازم 6600 (که گفتن رشد وزنیت خوب نبوده 15 روزه دیگه هم برای ...
4 دی 1392
1